عشق خالص

 

 

 

امروز خبر بسیار قشنگی رو شنیدم که حسابی من رو سر ذوق آورده، آقا اصلا دوباره عاشقم کرده

 

دوست عزیز ورودت به جرگه عشاق رو تبریک میگم

تبریک تبریک تبریک تبریک تبریک

 

نمیدونی چقده خوشحالم از اینکه این حس لطیف رو داری تجربه  میکنی، لحظه لحظه اش مبارکتون باشه

 

  

 

حمل عشق!

 

 

 

گاهی از اینکه انسانی بتواند این همه عشق را با خود حمل کند به وحشت می افتم...  

                                                                             مصطفی مستور

غدیر خم

 

 

 

الحمدالله الذی جعلنا من المتسکین بولایة امیرالمومنین علی علیه السلام

 

 

 

عید ولایت، عید غدیر خم

بر تمامی شیعیان و اهل زمین مبارک و فرخنده باد

 

 

 

 

 

 

 

حرف دل!!

 

 

گاهی دوستی یازده ماه پیش حرف دلت رو میزنه!!

 

" سکوت این روزهام برای حرفای خیلی زیادی هست که نمیتونم بگم... سکوتم از بی دردی و سرخوشی نیست... سکوتم واسه حرفایی هست که نمیشه گفت... "

 

" حالم خوبه. فکر نکنی نشستم و بیست و چهارساعت دارم آبغوره میگیرم! نه! فقط حرفا و دردهایی این روزها روی دلم سنگینی میکنه که به هیچکس نمیشه گفت.... "

 

 

 

حافظه!!

 

 

به نام او

 

سلام و عرض ادب خدمت دوستان صبور و مهربان

 

صبور از اون جهت که هر چی من تنبلی میکنم و نمینویسم شماها صبر میکنین و تحمل، ببخشین که کم کار شدم، عوضش خارج از این دنیای مجازی زیادی پرکار شدم!! و هر روز هم انگاری مرض دارم برای خودم کار میتراشم در حد تیم ملی کشتی!!

 

شده تا حالا کسی رو تو خیابون ببینید و بگید اِ اِ فلانی دوست دوران مدرسه یا دانشگاه یا حالا یه دوره ای از زندگیتون؟ حتما میگید بله، خب باید عرض کنم بنده از اونجا که هیچیم به آدمیزاد نرفته این یه موردم هم به آدمیزاد نرفته، من یه اشخاصی رو میبینم و میگم خدایا این چرا آشناست؟!! چرا، چرا، چرا؟؟؟ و آخرشم یادم نمیاد و میذارم میرم پی کارم!!!!! یعنی مغزم از بس میفکره جوش میاره و کلا موتور میسوزونه، ولی یادم نمیاد طرف رو کجا دیدم و اصلا اسمش چی چی هست!!!

 

آما، آما تا دلتون بخواد شده که تو خیابون یی هو یکی صدام زده اون هم با اسم کوچیک و حالا با فامیلی هم ایضا و گفته آرام خانم؟ و من یه جورایی تو این مایه ها  بهش نگاه کردم و با خونسردی تمام گفتم متاسفانه نمی شناسمتون!!!!! و طفلکی که اولش از دیدنم اینجوری شده بود  با جمله شیوای نمی شناسمتون بنده اینجوری میشه  و من همچنان  باقی میمونم و طفلکی شروع میکنه به گفتن اسم و فامیلش و من همچنان  و اون دوباره توضیح میده و خاطره تعریف میکنه و از شیطنتهامون میگه و من  و طفلکی کم کم این شکلی میشه  که بنده دلم براش میسوزه و برای اینکه به گریه  نیوفته میگم آره آره یه چیزهایی داره یادم میاد، ماشاالله شما چه حافظه ای داری عزیزم و طرف این شکلی میشه  و دوباره شروع میکنه به یادآوری خاطرات و اینبار بنده برای اینکه بیشتر از این آبروم نره و طرف هم ناامید نشه لبخند میزنم و هی بهش میگم ماشاالله چه حافظه ای داری عزیزم و در آخر در صورتی که حتی ذره ای از خاطرات برام تداعی نشده و فقط ته چهره طرف بگی نگی یادم اومده!!!! ازش جدا میشم و دوباره غرق میشم تو مشغله های بیخود زندگی!!

 

بله بنده یه همچین حافظه بی نظیری دارم که از دوران جنینیم هم خاطره دارم!!! بنده خدا رو همین پنج سال پیش دیدم هااااا، با هم یه جایی برای مدتی همکار یا همدوره بودیم، اما مگه یادم میاد؟!! اصرار نکن را نداره، اصلا و ابدا یادم نمیاد!!!

دوستان دوران دانشجوئیم از خاطرات ۱۵ سال پیش میگن و من اینطوری  نگاهشون میکنم، حالا محور اون خاطره شخص شخیص خودم بودم هااااااا

 

یعنی عاشق این حافظه ماهی گلی خودم هستم، اصلا حافظه ماهی گلی رو از رو حافظه من خدا تکثیر کرده!

 

بعضی وقت ها میترسم یه وقت از ناسایی جایی به عنوان استعداد درخشان ندزدنم ببرنم اون ور آبها!!!  شماها هم لطفا هیس باشید و به کسی از این نبوغ من چیزی نگید

 

 

پریروز تو خیابون یه بنده خدایی با دو تا دختر خوشگل نانازی خدا حفظشون کنه یی هو بهم گفت خانم فلانی و من  دقیقا همین شکلی بهش گفتم نمی شناسمتون و همون پروسه بالا تکرار شد، میدونید دوست کدوم دوره بود؟ دوره ابتدایی، یعنی ۲۷ سال پیش رو یادش بود! اون هم مو به مو و حتی اسم خواهرهای من هم یادش بود و آخرش من این شکلی شده بودم  چرا آخه من حافظه ندارم؟!!!

 

آقا اگه قرصی، آمپولی، سرمی، واکسنی، دمنوشی، چیزی سراغ دارید که حافظه رو قوی کنه بی زحمت اینجانب رو هم درجریان بذارید!

 

 

شاد و پاینده باشید

مدیونید اگه به حافظه گلی من خندیده باشید

 

 

 

 

نگار من!

 

 

 

دوری و خبری ز تو نرسد

دلتنگم از دنیا نگار من
 

 

 

آرزوست!

 

 

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

کآنِ عقیق نادرِ ارزانم آرزوست

 

مولانا

 

 

محمد طاها!

 

 

واقعا چه خبری از این خوشتر

 

محمد طاها پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت

 

 

چراغ!

 

 

 

 

 

ستیز من با تاریکی است، پس شمشیر نمی کشم، چراغی روشن میکنم

 

منبع؟؟

 

 

 

ازدواج 8

 

 

به نام او

 

سلام به همگی دوستان، طاعات و عبادات قبول حق باشه

 

در ادامه مباحث ازدواج، لینکی رو از سایت ام اس سنتر با عنوان ازدواج اینجا قرار میدم در صورت تمایل یه نیم نگاهی بهش بندازید، تا از نظرات و عقیده بیماران ام اس در زمینه ازدواج بیشتر باخبر بشیم و باعث نشه مثل برخی از دوستانی که مطلع نیستن در مورد بیماران ام اس و دیدگاهشون در مورد ازدواج زود قضاوت کنیم و مورد غضب قرارشون بدیم!!

 

عقیده بیماران ام اس درباره ازدواج و گفتن بیماری به خواستگار و یا دختر مورد نظرشون

 

 

مراقب خودتون باشید